نمی دونم چی پیش میاد و آینده چی میشهاز خدا میخوام اینقد بهم توان بده از عهده همه چیز بربیام.امروز که اومدم کارنامه ترم دومت بگیرم علوم و املا خیلی خوب نشدی.یکم فکرم مشغول شد اما به مادر جون زنگ زدم گفت نگران نباش کسری هوشش عالیه از اینکه یکی خوب شده ضعیف که نیسهیچی نمیشه .اما مادرم دیگه یه وقتا احساس میکنم کم کاری از من بوده .از صبح که اداره ام و بعدش سرویس مدرسه تو رو میاره اینجا تا 5 مجبوری باهام اداره باشی من همینجا باهات درس و مشق کار میکنم .تازه کار اداری خودمم اون وسط انجام میدمدیگه همینه دیگههههه.یه جورایی هم بهت حق میدم عین یه کارمند کوچولو با من برگردی خونه.
درباره این سایت